۱۳۹۳ خرداد ۲۶, دوشنبه

مار قهقهه، یا آینه ی تمام نما

  روزی، روزگاری در شهر و دیاری، ماری پیدا شده بود، که شبانه به درون منزل سرای مردم خزیده و گوسفندان آنها را طعمه کرده و می بلعید. مردم که بستوه آمده بودند  جوانان خود را یکی پس از دیگری به جنگ وی فرستادند. ولی سلاح هیچکدام از آنها کارگر نمی شد و مار آنها را نیز می بلعید. این داستان سینه به سینه گشت تا به گوش پهلوان دلیری در روستائی دور رسید. او که تا آنزمان بر همه ی دشمنان مردم چیره گشته بود، با خود اندیشید که بلی «این کار کار منست.» پس قصد خود را برای پدر حکایت کرد و از او اجازه خواست، به جنگ اژدها رود.
 پدر که جز این پسر هیچ کس نداشت به وی گفت:« پسرم، کسی با تیر کمان و شمشیر بر این اژدها چیره نگشته و اگر سلاحی بتواند بر او کارگر شود، ساخته دست پیری دانا ست که در غاری دور از چشم مردمان زندگی میکند. پس نخست او را بجوی و صلاح کار ازو بپرس.» پسر اطاعت فرمان پدر کرد و رفت و رفت تا بالاخره آن پیر خردمند تارک دنیا را یافت و ماجرا را شرح داد. پیر دانا به وی گفت: « پسرم، هیچ افزاری برین اژدها کارگر نمیشود؛ اندکی استراحت کن، تا راهی برای چیره شدن بر آن بیابم.» پسر فرمان پیر دانا را پذیرفت و شب را با اندیشه غلبه بر آن اژدها سپری کرد. با طلوع آفتاب از خواب برخاست و به پیر دانا که در کارگه خود مشغول بود، ادای احترام کرد. پیر دانا به او گفت: « پسرم شمشیر را کنار بنه و این آینه را با خود به غار آن اژدها رسان و هنگامی که او با هیبت ترسناک خود به تو حمله کرد، خود را مباز؛ برجای به ایست و آینه را مقابل اژدها چنان بگیر، که او خود را در آن تماشا کند! آنگاه خواهی دید، که او با دیدن خود در آینه آنچنان قهقهه خواهد زد، تا جانسپرد و مردم از شر او رها میشوند». پسر فرمان پیر را بگوش جان سپرد و رفت و رفت تا به غار اژدها رسید. اژدها که بوی بنی بشر را شمیده بود شتافت تا او را ناکار کند. پسر آینه را بر زمین نهاد و نهراسید و منتظر ماند تا مار چهره خود را درآن مشاهده کند. مار بادیدن خود در آئینه آنچنان قهقهه زد، تا بخاک افتاد و جانداد و مردم از شر او خلاص شدند و جشنی پر شور به پاس آن پهلوان جوان برپا کرده و با غذاهای خوشمزه از او پذیرائی کردند.
 این افسانه آینه ی حال ما ایرانیان درین روزگار است:
 بنیادگرائی خرافی مذهبی چندین دهه چون اژدها بجان مردمان این سرزمین اوفتاده است؛ حال این اژدها دوباره زنده و پیدا شده است و اگر نیک بنگریم اینبار خود آینه ی تمام نمایی شده، که اسلامپناهان با نگاه کردن در آن چهره حقیقی خود را مشاهده خواهند کرد. ارتجاعیون در ایران صورت حقیقی و عریان خود را در آینه ی طالبان و داعش تماشا میکنند و باشد که آنقدر قهقهه زنند تا جان دهند و ملت ایران و خاورمیانه از وجود  هیولا ی اسلام حکومتی آسوده شوند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر